مردی که قبل از قضاوت مکث کرد؛ روایتی برای پاسداشت بهرام بیضایی

در زمانه‌ای که حرف‌ها زود گفته می‌شوند، نتیجه‌ها زود گرفته می‌شوند، و قضاوت‌ها پیش از شنیدنِ کامل شکل می‌گیرند، مکث‌کردن کار ساده‌ای نیست.

وقایع صنعت – در زمانه‌ای که حرف‌ها زود گفته می‌شوند، نتیجه‌ها زود گرفته می‌شوند، و قضاوت‌ها پیش از شنیدنِ کامل شکل می‌گیرند، مکث‌کردن کار ساده‌ای نیست.

بهرام بیضایی مردی بود که قبل از قضاوت مکث کرد. نه از سر دودلی، نه از ناتوانی، بلکه از فهم این نکته ساده و مهم که هر داوریِ عجولانه، معمولاً چیزی را برای همیشه از نظر پنهان می‌کند.

در جهان بیضایی، قصه هرگز شتاب‌زده پیش نمی‌رود. همه‌چیز انگار آماده است: اتفاق افتاده، برداشت‌ها شکل گرفته و داستان در آستانه تمام‌شدن است.
اما درست همین‌جا، او مکث می‌کند.

و همین مکثِ کوتاه، قصه را از مسیر آشنای خودش بیرون می‌کشد. بیضایی یادمان داد مسئله اصلی این نیست که «چه اتفاقی افتاد»؛ مسئله این است که چه کسی روایت را به این شکل تعریف کرد.

تاریخ در آثار او فریاد نمی‌زند. نمایش نمی‌دهد. آرام است، اما سنگین. از دل کتاب‌ها بیرون می‌آید، کنار آدم‌های معمولی می‌نشیند و بی‌آنکه خبر بدهد، زندگی را پر از وزن می‌کند.

او نشان داد تاریخ فقط چیزی نیست که گذشته؛ چیزی است که هر روز، در دل زندگی معمولی، دوباره ساخته می‌شود.

زن در روایت‌های بیضایی معمولاً در نقطه‌ای ایستاده که داستان دیگر مطمئن نیست. نه به این دلیل که مخالفت می‌کند، بلکه چون به یاد می‌آورد.
او حامل خاطره‌ای است که بسیاری ترجیح می‌دهند بی‌سروصدا از کنارش عبور کنند.

بیضایی بی‌هیاهو نشان داد جامعه‌ای که حافظه‌اش را کنار بگذارد، شاید راهش را ادامه دهد، اما آرام و سالم پیش نخواهد رفت.

اسطوره در آثار او چیزی دور و قدیمی نیست. اسطوره همین حالاست؛ در ترس‌های جمعی، در قضاوت‌های سریع، در لحظه‌ای که همه دنبال یک پاسخ ساده می‌گردند تا زودتر به آرامش برسند. او یادآوری کرد ما از داستان‌های کهن عبور نکرده‌ایم؛ فقط آن‌ها را در شکل‌های تازه و در دل زندگی امروز تکرار می‌کنیم.

آثار بیضایی هنوز ما را رها نمی‌کنند، چون او عجله نکرد. نه در دیدن، نه در گفتن، نه در فهمیدن. او پایان‌های راحت نساخت و پاسخ‌های فوری نداد.

او مخاطب را در جایی نگه داشت که باید خودش دوباره نگاه کند. و همین‌جاست که اثر، از زمان خودش جلوتر می‌افتد. قدردانی از بهرام بیضایی، ستایش یک نام نیست؛ ستایش یک روش فکر کردن است. روشی که مکث را به یک فضیلت انسانی تبدیل می‌کند.

و حالا، او دیگر این‌جا نیست، اما مکثی که به ما آموخت، مانده است. هر بار که وسوسه می‌شویم زود قضاوت کنیم و هر بار که لحظه‌ای درنگ می‌کنیم و دوباره می‌پرسیم،او حضور دارد. شاید در زمانه‌ای که همه‌چیز با شتاب می‌گذرد، همین مکث کوتاه، بزرگ‌ترین میراث مردی باشد که قبل از قضاوت، مکث کرد.

 

https://vaghayesanat.ir/715419کپی شد!
422