ایران چگونه میتواند در اتاقهای شیشهای قدرت جهانی صندلی داشته باشد؟
وقایع صنعت – جهان امروز دیگر با منطق توپ و تانک اداره نمیشود؛ اگرچه هنوز صدای انفجار در گوش تاریخ زنده است، اما آنچه سرنوشت ملتها را رقم میزند، اغلب در سالنهای آرام اندیشکدهها، راهروهای پارلمانها و میزهای نرم دیپلماسی غیررسمی شکل میگیرد. جهان امروز را «روایت» مدیریت میکند؛ روایتی که ذهن سیاستمداران، افکار عمومی و حتی بازارها را هدایت میکند.
در چنین جهانی، کشورها یا «صاحب روایت» هستند یا «موضوع روایت». ایران، با همه تاریخ، تمدن، قدرت ژئوپلیتیک و ظرفیت انسانی خود، سالهاست بیشتر در جایگاه دوم ایستاده است: کشوری که دیگران دربارهاش حرف میزنند، تحلیل مینویسند، تهدید میسازند و تصویر خلق میکنند، بیآنکه خود بتواند به شکلی سازمانیافته در شکلدهی به آن تصویر نقش محوری ایفا کند.
مسئله ایران، کمبود قدرت نیست؛ مسئله، غیبت در میدان ترجمه قدرت است.
قدرتی که به زبان جهان ترجمه نشود، نه دیده میشود و نه اثرگذار خواهد بود. اینجا دقیقاً نقطه ورود مفهوم «لابی» است؛ شبکهای از انسانها، نهادها، اندیشهها و منافع که پیش از آنکه تصمیمی رسمی شود، آن را در لایههای پنهان سیاست شکل میدهند.
لابی در جهان امروز یعنی حضور مؤثر در فرآیند تصمیمسازی: از تولید گزارش در اندیشکدهها تا تأثیرگذاری بر نمایندگان پارلمانها، از ساخت روایت در رسانهها تا جهتدهی به افکار عمومی. کشورهایی که لابی قدرتمند دارند، حتی با قدرت نظامی کمتر، توان بیشتری در هدایت تحولات جهانی دارند.
ترکیه، اسرائیل، امارات و حتی قطر، سالهاست این مسیر را بهطور سیستماتیک طی کردهاند؛ اما ایران هنوز در مرحله واکنش باقی مانده است، نه کنش.
در قلب این مسئله، یک خطای راهبردی تاریخی نهفته است: نگاه امنیتی به مقوله تصویر. گویی «روایت جهانی» تهدید است، نه فرصت. در حالی که لابی موفق، از دل اعتماد، گفتوگو و ارتباط انسانی زاده میشود، نه از دل انزوا.
ایران اگر بخواهد وارد باشگاه لابیگران مؤثر جهانی شود، باید سه تحول بنیادین را درک کند:
نخست، عبور از دولتمحوری صرف به سمت ملتمحوری هوشمند
لابی موفق، صرفاً پروژه وزارت خارجه نیست؛ پروژه ملت-دولت است. دانشگاهیان، کارآفرینان، پزشکان، هنرمندان، دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج، همگی میتوانند به سفیران نرم ایران بدل شوند. نه با شعار، بلکه با حضور حرفهای، اخلاقی و پایدار در فضای عمومی جهان.
دوم، بازتعریف ایران از «کشور بحران» به «کشور امکان»
تا زمانی که روایت غالب از ایران، تنها حول محور تحریم، تنش و تهدید باشد، هیچ لابی پایدار شکل نمیگیرد. ایران باید روایت جدیدی بسازد: کشوری با تمدن کهن، نیروی انسانی خلاق، بازار بزرگ، ظرفیت علمی و امکان مشارکت جهانی.
سوم، سرمایهگذاری بلندمدت در شبکههای نخبگانی
شبکهسازی، نه پروژه کوتاهمدت که فرآیند تاریخی است. اندیشکدههای مستقل، مراکز مطالعات ایرانشناسی، بورسهای دانشگاهی، کنفرانسهای مشترک و مشارکت علمی، ستون فقرات لابی نوین ایران خواهند بود.
لابی ایرانی آینده، نه بر فریاد، بلکه بر استدلال استوار خواهد بود؛ نه بر هیجان، بلکه بر تحلیل؛ نه بر تقابل، بلکه بر هوشمندی ارتباطی.
در این مسیر، سه ابزار حیاتی نقش محوری دارند:
نخست: روایت انسانی
جهان با داستان انسانها همدلی میکند، نه با بیانیههای رسمی. معرفی چهرههای موفق ایرانی، روایت زندگی مردم، نشان دادن فرهنگ، هنر و تلاش روزمره، قدرت نرم ایران را انسانی میکند.
دوم: منافع مشترک اقتصادی
هیچ لابی پایداری بدون منافع واقعی شکل نمیگیرد. سرمایهگذاری مشترک، مشارکت صنعتی و پروژههای منطقهای، شرکتها و دولتها را به مدافعان ثبات در رابطه با ایران تبدیل میکند.
سوم: دیپلماسی چندلایه
دیپلماسی امروز فقط در سفارتخانهها شکل نمیگیرد؛ در دانشگاهها، رسانهها، شبکههای اجتماعی و محافل علمی نیز زاده میشود. ایران باید از دیپلماسی کلاسیک به دیپلماسی شبکهای عبور کند.
در نهایت، پرسش اصلی این نیست که آیا ایران میتواند لابی جهانی بسازد یا نه؛ بلکه این است که آیا جرأت عبور از نگاه تدافعی به نگاه کنشگرانه را دارد یا نه.
ایران اگر روایت خود را نسازد، دیگران آن را خواهند ساخت؛ و روایتی که دیگران میسازند، الزاماً به نفع حقیقت نخواهد بود.
قدرتی که روایت نداشته باشد، دیر یا زود علیه خودش روایت میشود.
اکنون زمان آن رسیده است که ایران، از موضوع قدرت، به بازیگر قدرت تبدیل شود؛ از کشوری که همیشه دربارهاش حرف میزنند، به کشوری که در سکوت، مسیر گفتگو را تعیین میکند.